امید و عشق

آموخته ام هرگاه که ناامید میشوم، خداوند با همه عظمتش عاشقانه انتظارم را میکشد، چه امیدی از این بالاتر ....

امید و عشق

آموخته ام هرگاه که ناامید میشوم، خداوند با همه عظمتش عاشقانه انتظارم را میکشد، چه امیدی از این بالاتر ....

:(

سلام

  کلی نوشته بودم یه دفعه پاک شد مجبورم دوباره بنویسم


پریروز رفتم پاسپورت بگیرم، هم پول نداشتم (بخاطر تسویه دانشگاه)، هم اینکه آدرس تهرون میخاستن، نگرفتم گذاشتم واسه شهرستان که رفتم بگیرم

دیشب تو سایت زده بود که تصویب کردن هزینه پاسپورت و شناسنامه اینا 100% افزایش پیدا کنه، ما هم صبح زود رفتیم ثبت نام کردیم (پولش رو دوستم داد، آدرس خابگاه رو هم براشون نوشتم)، قراره یکی دو هفته دیگه بیاد.

عجب مملکتی شده، شب که خابیدی صبح که بیدار شدی میبینی همه چیز گرون شده، بقول بچه ها اصحاب کهف سیصد سال خوابیدن بعد که بیدار شدن از قیمتا اینقدر تعجب نکردن که مردم ایران هر روز تعجب میکنن، خدا خودش رحم کنه

فردا شب دارم میرم شهرستان چون دیگه کارم هم تموم شده، خابگاه هم دیگه وقتم تمومه

خونه فکر نمیکنم زیاد بتونم بیام نت، چون دایال آپ دارم با اون سرعت لاک پشتیش (من که با سرعت یکی دو مگ دانلود میکردم باید با سرعت چند بایت بیام نت)

شاید کمتر بتونم نت، ولی سعی میکنم حتما بهتون سر بزنم، امیدوارم در تمام مراحل زندگیتون شاد و موفق باشین

تنها دل خوشی که دارم فرشته نازنین و خوشگلم (ویان) ه که دلم براش یه ذره شده (وینا و سایدا هنوز کوچیکن)



پ.ن: عکس وینا و سایدا رو یه دفعه دیگه میگذارم، الان فقط عکسای دو روزه شون رو دارم



چی میخاستیم، چی شد؟؟؟؟؟

سلام

امروز آخرین امضامون رو زدیم و کارت دانشجوییمون رو تحویل دادیم تا قصه دوران دانشجویی ما هم به سر برسه (با خوشی و ناخوشیهای خودش)

ما موندیم و یه مدرک کارشناسی ارشد بی ارزش (تو ایران)! با کلی بدهی و دفترچه اقساط

از امروز یه نفر به خیل عظیم بیکارا اضافه شد (قبلا هم بودیم ولی بقول بالاییا دانشجو بیکار حساب نمیشه! ببینیم داش محمود اینبار چجوری ما رو از این لیست میخاد حذف کنه)

مهر 1384 که وارد دانشگاه شدم چه امید و آرزوهایی داشتم الان چی؟؟؟؟؟؟

خدایا شکرت ولی گناه ما چیه که تو این شرایط تو همچین مملکتی بدنیا اومدیم تو این گرونیا، تحریم، بیکاری، ..........

ما که دانشجویان ممتاز و نخبه بودیم وضعمون اینه خدا به بقیه رحم کنه


این هفت سال دستفروشی و کارگری میکردم الان واسه خودمون برو بیایی داشتیم، توقعمون کمتر بود زندگی خودمون رو میکردیم

 الانم منتظر پاسپورتم که از ایران بریم ببینیم شاید سرنوشتمون رو اونورا پیدا کنیم


خدایا به امید تو


پ.ن: میخاستم عکس ویان، وینا و سایدا رو بگذارم حسش نبود، امشب یا فردا شاید بگذارم