امید و عشق

آموخته ام هرگاه که ناامید میشوم، خداوند با همه عظمتش عاشقانه انتظارم را میکشد، چه امیدی از این بالاتر ....

امید و عشق

آموخته ام هرگاه که ناامید میشوم، خداوند با همه عظمتش عاشقانه انتظارم را میکشد، چه امیدی از این بالاتر ....

به بهانه ۵ اسفند روز مهندس

 اولا این روز رو به همه مهندسین٬ بویژه مهندسین سبز (مخصوصا مهندس میرحسین موسوی و  شهدای مهندس راه آزادی) تبریک میگم و به امید آزادی  ایران عزیزمان

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز                                     

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز                                          

                       

 

دوما اینکه مهندسان عزیز بدانند که: برای مهندسین بن بستی وجود ندارد. آنان یا راهی خواهند یافت٬ یا راهی خواهند ساخت 

 

 در ادامه مطلب هم طنزی در مورد مهندسان آمده است که امیدوارم خوشتون بیاد 

بسی رنج بردم در این سال سی / که مدرک بگیرم زبد شانسی

نشد، دادم از کف همه زندگی / نهادم به سر افسر بندگی

نبودم اوائل چنین ناتوان / ببودم به سر موی و بودم جوان

نه تن خسته و ناتوان بودمی / نه اینگونه نامهربان بودمی

نه اهریمنی طینتی داشتم / نه بر خوی بد عادتی داشتم

کنون بشنوید اینکه بیچاره من / چنان گشته‌ام اینچنین اهرمن

بود شرح احوال من بس دراز / ولی قطره آن گویم از بحر، باز  

به هوش و خرد شهره بودم به شهر / نبودی چو من درسخوانی به دهر

به کنکور در رزم کنکوریان / زدم تستها را یکی در میان

به کف آمدم رتبه‌ای زیر صد / نیارد چو من رتبه کس تا ابد

خیالم که دیگر مهندس شدم / نبودم خبر زینکه مفلس شدم

به خود وعده‌ای نیک دادم همی / که چون در خط درس افتادمی

بیابم اگر صد هزاران کتاب / زنم از خوراک و میرم ز خواب

چنانش بخوانم به روزانه شب / که خود گردم از کار خود در عجب

ولیکن چو پایم بدینجا رسید / نبیند دو چشمت که چشمم چه دید

به هنگامه ثبت نامم دمار / برآمد به یک روزه هفتاد بار

به «آموزش»اش چون گذارم فتاد / رخ سرخ من رو به زردی نهاد

چو دادندمی صد هزاران ورق / به رخساره زردم آمد عرق

چنان بی کس و خسته ماندم به صف / که رست از کف کفش مخلص علف

پس از آن چو دیگر به صف ماندگان / به یک نمره گشتم من از بندیان

بماند، پس نمره‌ای گم شدم / جدا از خود و شهر و مردم شدم

به خود گفتم این زندگی بهتر است / ره دانشم راه پر گوهر است

گذشتم از آن فکر پیشینه‌ام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام

به من چه که دیگر کسان چون کنند / به من چه، چه در کار گردون کنند

به من چه فلانی دل آزرده است / به من چه خر مش رجب مرده است

گذشتم از آن فکر پیشینه‌ام / که من دیگر آن شخص پیشین نه ام

که دانش چراغ ره آدم است / کلید در گنج این عالم است

چو فرصت غنیمت شمارم کنون / مرا علم و دانش شود رهنمون

پس از آن به مکتب نهادم چو پا / ز یک درب چوبی بسی بی صدا

به رزم اندر آمد یکی اوستاد / بگفتا شکاری به دام اوفتاد

بچرخید و گردید و غرید و گفت / در این پهنه یکدم نشاید که خفت

که من دکترا از فلان کشورم / یل سر سپاه فلان کشورم

کنون گفته باشم به آغاز درس / ز کس گر نترسی، ز مخلص بترس

بگفتم که درست بسی ساده است / کدامین خر ز درست افتاده است؟

بگفتا که درسم بسی مشکل است / خیالات تو ای جوان باطل است

چنانت بکوبم به گرز گران / که پولاد کوبند آهنگران

پس از آن سخنها و آن سرگذشت / دوماهی چو از آن سخن‌ها گذشت

ریاضی یکم نمره بر شیشه زد / هزاران غمم تیشه بر ریشه زد

علومی چو بر بنده لشکر کشید / سپاه معارف به دادم رسید

یکی بیست بگرفتم از ریشه‌ها / نشد کارگر زخم آن تیشه‌ها

پس از آن معارف ز من قهر کرد / دهانم ز تلخی چنان زهر کرد

به تالار و در گرمی ماه تیر / بیامد ز در اوستادی چو شیر

بگفتا که در رزم نام آوران / بدان،‌ خوان اول بود امتحان

فراهم شد از جمع ما لشگری / یکی پهلوان‌تر از آن دیگری

اتودها کشیده همه از نیام / که باید نمودن به دشمن قیام

چو آمد فرود آن یل از پشت زین / ببست افسار رخش خود بر زمین

کشید از نیامش سوالات را / بگفتا که حل کن محالات را

سپه را به یک غرش آرام کرد / یلان را چنان اسب خود رام کرد

بگفتا که درسم بسی ساده است؟! / کدامین کس از درسم افتاده است؟!

کنون گر توانی برو بچه‌جان / به فنی زبندم تو خود را رهان

نشستم چنان سنگ بر صندلی / به خود گفتمی اینکه ول معطلی

برو فکر دیگر بکن این جوان / مگر ترم دیگر شوی پهلوان

شدم بر خر نحس شیطان سوار / دو صد حیله را چون نمودم قطار

به یک روزه صدها گواهی بکف / به ظاهر پریشان و در دل شعف

بگفتم که من موقع امتحان / ببودم به بستر بسی ناتوان

که رحمی کن ای پهلوان رهنما / بیا بر من اکنون تو راهی نما

کنون تا نیفتم به حال نزار / برونم کش از پهنه کارزار

دو ترمی در این نابرابر نبرد / دگر از چه آرم سرت را به درد

هزاران کلک را زدم بیش و کم / که شاید برون آیم از پنچ و خم

رهی پرفراز و خم اندر خم است / در این ره هزاران چو من رستم است

یکیشان به رخش و یکی مرده رخش / یکی با درفش و یکی بی درفش

هر اینک در اندیشه کارزار / مگر آخر آید غم روزگار

نظرات 6 + ارسال نظر
soraya پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 ق.ظ http://ghadamhaye-man-to.blogsky.com/

تو مهندسییییییییییییییییییییییییییییییی

سلام
نمیدونستییییییییییییییییییییییییییییی؟
مهندسی متالورژی از نوع ارشدش

soraya پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:53 ق.ظ http://ghadamhaye-man-to.blogsky.com/

منم دکترمممممممممممممممممممممم

اون که ۱۶۷٪

soraya پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ق.ظ http://ghadamhaye-man-to.blogsky.com/

این جوک بود ...............

جوک
کدوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

soraya پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:02 ب.ظ http://ghadamhaye-man-to.blogsky.com/

به به اقا محمد راه افتادی رمز دار میزاری

خوووووووووووووووووووووووب کاری میکنی
بعضی وقتا باید برای دلتم شده یه کاری بکنی

بدجوری دلم گرفته بود٬ یه خرده با خدا درد دل کردم

soraya پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:04 ب.ظ http://ghadamhaye-man-to.blogsky.com/

ارشد بودنتو به رخ میکشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوشحال شدم سر زدی
نه عزیزم ارشد چیههههههههههههههه
مگه تو این مملکت مدرک هم ارزش داره؟

soraya پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:33 ب.ظ http://ghadamhaye-man-to.blogsky.com/

گاهی گمان نمی کنی ولی میشود، گاهی نمیشود نمیشود که نمیشود ، گاهی هزار دوره دعا بی استجابت است ، گاهی نگفته قرعه بنام تو میشود ، گاهی گدا گدای گدایی و بخت نیست ، گاهی تمام شهر گدای تو میشود

هنگ کردم خیلی فلسفی بود
ولی خیلی زیبا بود
مرسیییییییییی
البته با امید و تلاش نمیشود نداریم
هرچییزی ممکن است فقط بستگی به رفتار ما دارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد